رویداد انتخابات از حیث عینیت نتایج آن غالبا زمینه مناسبی برای ارائه تحلیل رفتار و کنش انتخاب کنندگان را فراهم می کند. به نوعی فصل بعد از انتخابات فصل تحلیلگران اجتماعی و سیاسی است. در این بین رویداد 7 اسفند 94 نیز موضوع گفتگوها و تحلیل های متفاوتی بوده است.
گزاره های عینی و غیرقابل کتمان این رویداد در تهران گرایش عمده گروه های اجتماعی و مردم به انتخاب کل لیست اعلامی از سوی یکی از جریان های اصلی سیاسی است. نتیجه هم که تا اینجا آشکار است. لیست اصلاح طلبان در صدر 30 نفر قرار دارد و بلافاصله بعد از آن لیست اصولگرایان را مشاهد میکینم.
از همین الان قابل پیش بینی است که حجم انبوهی از تحلیل های دو گانه در خصوص رفتار انتخاباتی تهرانی ها را مشاهده خواهیم کرد؛ تحلیل اسطوره ای در خصوص طبقه متوسط تهرانی و تلقی از آن به عنوان عنصر پیش رو و مترقی ایران امروز در مقابل ایجاد هراس اخلاقی از سبک زندگی غربی و مدرن تهرانی ها و شکاف آن با کل کشور و نیز حاکمیت. آشکارا این سنخ تحلیل ها مدت هاست که با تکیه بر عنصر فرهنگ و سبک زندگی فراخور رویدادهای دیگر هر از چند گاهی خود را نشان میدهند و دوگانه عمیق شدن شکاف تهران و کشور و یا مرکز و حاشیه را گوشزد میکنند.
این شکاف به نظر واقعی است و عملا زمینی برای دمیدن بر کارزارهای سیاسی و اعتقادی. پرسش اصلی که ذهن مرا به خود مشغول کرده آستانه تحمل این شهر برای این تمایز است.
وبسایت فرارو این یادداشت از من را در تاریخ 15 مرداد 1394 منتشر کرده است.
«کیست که بتواند آتش در کف دست نهد و با یاد کوههای پربرف قفقاز خود را سرگرم کند؟ یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفرهای رنگارنگ کند کند؟ یا برهنه در برف دیماه فرو غلتد و به آفتاب تموز بیندیشد؟ نه، هیچکس! هیچکس چنین خطری را برای چنان خاطرهای تاب نیاورد از آنکه خیال خوشیها درمان بدیها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها میافزاید.»
ویلیام شکسپیربه بهانه مطلب یوسف اباذری در خصوص جامعه شناسی و دشمنانش
سخنرانی پیاده شده اباذری در هشتادمین سالگرد تاسیس جامعه شناسی در ایران را به خاطر توصیه یکی از دوستان در روزنامه اعتماد خواندم. ایده ها هر چند در اغلب موارد، مخصوصا در تاکید بر اقتصاد و بازار آزاد، کلی و غیر دقیق بودند با اینحال بصیرتی داشتند که معمولا سایرین از آن غافل اند.
هسته اصلی بحث اباذری در اقبال کم جامعه شناسی مربوط به از بین رفتن مفهوم جامعه دراثر تفوق سه جریان نولیبرال، باستانگرا و محافظهکار و تلاش همزمان این سه جریان برای دست یابی به مقولات نو در فهم و تحلیل است.
اباذری این بصیرت و نکته نغز را بیان میکند با اینحال نمیتواند آن را تا سرحد نهایی خود پیش ببرد و نهایتا در یک موضع اخلاقی به قضاوت مینشیند و مصلحانه به مطالعه، آموزش و درگیری اجتماعی توصیه میکند. سئوال اصلی که اباذری از پاسخ به آن طفره میرود این مطلب است که
منطق نهادمند دوران ما برای طفره رفتن از فهم جامعه و واقعیت چیست؟
دوستان توافق در زمینه هستهای بود فقط!!
.
.
.
.
.
اطلاع رسانی کنید مردم با تاپ و شلوارک نیان بیرون!
دم دستی کسانی که به قول رئیس جمهور خواهان چرخش همزمان چرخ کارخانه ها و چرخ سانترفیوژها هستند را طرفداران جنبش زندگی می نامم. این عده ترجیح میدهند بیش از اینکه مشغول درگیری با کدخدا باشند زمین خود را آباد کنند، ازدواج کنند، برای تعطیلات برنامهریزی کنند، به فکر خرید ماشین و وسایل خانه باشند و ... . در مقابل دیگرانی هستند که بیش از آنکه درگیر زمین باشند خواهان به زانو درآوردن کدخدایند. مجموع اقدامات ما از انقلاب 57 تا همین الان عمدتا صرف این امر بوده است.
فربه شدن روزافزون این ایده در مردم که پذیرش توافق با غرب بر سر حقوق هستهای و عقب نشینی از آرمانهای چند ده ساله به معنای عدول از موارد مشابه است، مصادیق خود را در جوکهای متعددی نشان میدهد که این روزها دست به دست میشود.
* تصویر مربوط به مشارکت کنندگان در ساخت ویدئوی happy است.
روز جمعه از سنگینی احمقانه کنکور 94 راحت شدم.
با اینکه آمادگی برای آن نداشتم، بسیاری از برنامههای قبل از آن را بر مبنای آن و شبح پوشالی اش چیده بودم. حالا که این شبح رنگ باخته است احساس میکنم سبک ترم.
پ.ن. A spectre is haunting Europe – the spectre of communism
تعبیر شبح را از ابتدای مانیفست کمونیسم بر داشتهام. همینطوری که مرور میکردم به معنای واژه شبح برخوردم که به معنای تجسم روح فرد مرده است.