جنگ­های ایران و روس و صورتبندی تجدد دفاعی

جنگ­های ایران و روس طی دو دوره­ی زمانی 1228-1218 ه.ق و 1243-1241 ه.ق. و شکست تاسف­بار ایران در کنار تاثیرات گسترده سوءِ سیاسی و سرزمینی ، «لحظۀ گسستی» در تاریخ دو سدۀ اخیر ما ایجاد می­نماید که در اثر آن و در گفتگویی همیشگی با آن رخداد، جامعه ایران تغییرات ژرف و پایدارِ مستدامی را در اغلب شئونِ مادی و معنوی خود تجربه می­کند. «هنگامۀ روس» به مثابۀ نخستین رویارویی جدی ایران و نظام اجتماعی و سیاسی آن با وجهی از پی­آمدهای دوران جدید[1] در میان آنانکه به عینه شاهد ضعف و زبونی ایران بوده­اند چنان «حالت تنبّه و انفعالی» برمی­انگیزد که سرگردان و ناتوان از درک وضعیتِ موجود به جستجوی راهکاری برای برون رفت از آن برمی­آیند.

آمده ژوبر اتریشی که در ایام جنگ در دربار عباس میرزا به سر می­بَرد، ناتوانی جامعۀ ایران در درک این لحظه­ی تاریخی را از زبان عباس میرزا اینگونه ثبت می­کند؛ «آن چه قدرتی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است؟ شما هنر حکومت کردن، هنر پیروز شدن،‌ هنر به کار انداختن همۀ وسایل زندگی را می­دانید. در صورتی که ما گویی محکوم شده­ایم که در منجلاب جهل غوطه­ور باشیم و به زور درباره­ی آیندۀ خود بیندیشیم. آیا قابلیت سکونت و باروری خاک و توانگری مشرق زمین از اروپای شما کمتر است؟ اشعۀ آفتاب که پیش از آن که به شما برسد نخست از روی کشور ما می­گذرد، آیا نسبت به شما نیکوکارتر از ماست؟ آیا آفریدگار نیکی­دهش که بخشش­های گوناگون می­کند خواسته است که به شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین اعتقادی ندارم. ای بیگانه به من بگو که چه باید بکنم تا جان تازه­ای به ایرانیان بدمم؟[2]»  این متنی است که باید بارها آن را خواند و در آن غور و تعمق نمود. شکست، هزیمت، از دست دادن سرزمین­ها، سرنگونی سلسله­ها و ... جزو رویدادهای همیشگی تاریخ ایران بوده است. پیش از پیروزی­های روس، ما در مقابل امپراتوری عثمانی بارها طعم شکست را تجربه کرده­ایم. نیمه­ی دوم امپراتوری صفوی سرگذشت انحطاط و از هم پاشیدگی است. پایان اسفناک این سلسله هم با حمله و غارت افغان­ها صورت می­گیرد. آنچه که باید بر آن تاکید کرد این نکته می­باشد که هیچ یک از این تجربه­ها، چه در مقابل بیگانه و چه در مقابل مشکلات داخلی، نه تنها به ضعف و کمبودهای مادی و عقلانی نسبت داده نمی­شود بلکه بر اساس واژگان و پرابلماتیک فکری- فرهنگی ایران «نتیجۀ قصور و تقصیر در زندگی سازگار بر تصویر آرمانی از خود موجود تلقی شده و به عنوان انحراف از دین توضیح داده می­شد»[3]. در تاریخ اسلام چنین رویه­ای در مقابل امور، دیرپا و نهادینه می­باشد؛ اینچنین است نسبت دادن امور طبیعی مانند زلزله و سیل و طوفان و بیماری و ... به امور غیرمادی و ماورایی، دلایلی مانند دوری از دین، زنا، رباخواری، ابتلا و غیره. در درون این پرابلماتیک، در یک وضعیت اندیشده شده و محیّا، مواجهۀ اسلام و کفر و رویارویی حق و باطل در میادین حرب در نهایت به نصرت و رستگاری مومنان و شکست و زبونی کافران منتج خواهد شد مگر اینکه در ایمان مومنان خللی وارد شده باشد؛ 30 هزار رزمندۀ شیعۀ ایرانیِ جنگ­های دوره­ی دوم ایران و روس در وضعیتی روبروی 2260 نفر از سربازان «دارالکفر» به هزیمت می­روند که رسائل جهادیه با تایید بسیاری از علما آنها را همراهی کرده[4] و وعده­ی نصرت الهی قریب بوده است. ذهن ایرانی که تا پیش از این، ایام را در یک خودمداری و غبن و غرور ویژه­ای سپری می­نموده­است، به عینه شاهد زوال خود در وضعیتی می­گردد که نمی­تواند بر مبنای واژگان و «پرابلماتیکِ» خود آن را معنادار کند. جو غالب دوره­های مختلف تجدد در ایران، فضای بازخوانی انحطاط و عقب­ماندگی جامعه ایرانی، شناسایی علل آن، و نحوه فائق آمدن بر آن می­باشد. عباس میرزا نیز در تبیین شکست ایران به مسائل ماورایی متوسل می­شود، و بر اساس پرابلماتیک و مفاهیم گفتمانی می­اندیشد که در آن زندگی می­کند، ولی همانگونه که خود اذغان دارد اینگونه امور و نظرها نمی­تواند راه به جایی ببرد. او ناتوان از درک وضعیت موجود از دیگریِ خود، غرب، کمک می­خواهد.

لحظۀ گسست جنگ ایران و روس طلیعۀ شکل­گیری آگاهی جدیدی در میان صاحبان رأی و اراده می­باشد؛ «در مکتب تبریز این آگاهی نخست، در ذهن عباس­میرزا و اطرافیان او، و آن گاه، در همه تبریزیان پدیدار شد و سده­ای پس از آن همه­ی عرصه­ی حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران را در بر گرفت»[5]. پایان جنگ­های ایران و روس «آستانه­»ی دوره­ی جدیدی در ایران می­باشد که سده­های میانۀ ایران به پایان می­رسد و سده­ای آغاز می­گردد که دو وجه عمدۀ آن نوسازی مادی کشور و تجددخواهی در قلمرو اندیشه می­باشد[6].

 عباس میرزا پس از این تنبّه تاریخی در ابتدا به نظم قشون و ارتش می­پردازد و در پی آن به صنایع توجه نموده، کارخانه­هایی در تبریز و سایر شهرها ایجاد می­کند. او در یک دوره حتی به فکر جلب مهاجران خارجی می­افتد و درخواست خود را در روزنامه­های اروپا منتشر می­کند؛ «هر کس از اهل فرنگ اراده نماید بیاید در آذربایجان که تبریز پایتخت آنجاست ساکن شود [...] و اصولاً بهتر است اروپاییانی که پی­در­پی به افریقا و گرجستان و داغستان می­روند به ایران بیایند و در ایران زندگی کنند و ایرانیان را با تمدن غرب آشنا نمایند»[7]. عباس میرزا به صدارت قائم مقام فراهانی به اقدامات دیگری نیز دست می­زند که مهمترین آنها ­اعزام دانشجو به خارج جهت اخذ علم و تمدن غرب است. به دستور و اشاره عباس میرزا برخی کتب لاتین[8] نیز به فارسی برگردانده می­شود. امیرکبیر به دلیل کارآموزی در دستگاه حکومت ولیعهد عباس میرزا- آشنایی با خبرگان نظامی و ماموران اروپایی مستقر در تبریز، چهار سال حضور در عثمانی و پیگیری تحولات ناشی از «تنظیمات» دولت عثمانی و «اصلاحات» «محمدعلی پاشا» در مصر- روند تحولات و دگرگونی­های ایجاد شده در زمان ولایتعهدی عباس­میرزا را به صورت پیگیرتری تداوم می­دهد[9]. امیرکبیر انجام برخی اصلاحات در حوزه­های مختلف مبادرت می­نماید؛ اصلاحات اقتصادی شامل اصلاح نظام مالیاتی و کاهش حقوق دربار و شاهزادگان و مبارزه با مفاسد اقتصادی، اصلاحات نظامی شامل استفاده از کارشناسان نظامی اتریش برای اصلاح نظام ارتش، ایجاد کارخانجات تولید اسلحه، اصلاح انتصابات نظامی و تاکید بر شایسته­سالاری، خدمات اجتماعی در زمینه­های بهداشت عمومی، آبله­کوبی و مبارزه با وبا احداث مریضخانه و دواخانه، ایجاد چاپارخانه برای مراسلات پستی، احداث بناهای دولتی، کاروانسرا، بازار  و در نهایت ایجاد امنیت اجتماعی. از دیگر اقدامات موثر امیرکبیر می­توان به انتشار روزنامه­ی وقایع­اتفاقیه جهت «تربیت اهل ایران و استحضار و آگاهی آنها از امورات داخله و وقایع خارجه»، اقدام به تاسیس مدرسه دارالفنون به سبک مدارس فرنگی و در نهایت ایجاد دارالترجمه و گماردن برخی افراد جهت ترجمه­ی کتب لاتین اشاره نمود[10]

در مجموع می­توان گفت که اغلب اقداماتی که در دوره اول تجدد در ایران صورت می­گیرد نه در راستای دگرگونی جامعه که برعکس محافظت از ساختارها و حدود و ثغور آن است. آنچنان که آمد هدف اصلی تجدد اولیه درایران، ، دفاع از سرحدات ممالک محروسه بوده است و علاقه­ای به دگرگونی نظامهای فکری و عقیدتی خود نداشته است. این دوران تقلید از «اصلاحات» محمدعلی در مصر و از «تنظیمات عثمانی» است[11] و تلاش­های صورت­گرفته در آن بیشتر معطوف تواناسازی در حوزه­های مالی، صنعتی، اداری و به صورت لایه نازکی در سالم سازی فضای سیاسی می­باشد[12]. این نوع از تجدد دقیقا در مقابل تبار غربی و فرنگی خود قرار می­گیرد که در آن مدرنیسم و نوسازی مولود تغییراتی شگرف در آفاق و انفس مردمان آن سرزمین بوده و در پی چند قرن تحول فرهنگی و تمدنی حادث گردیده است. به عبارت دیگر نوسازی در غرب نسبت به تجدد پسینی بوده و در راستای استقرار افق­های طرح شده توسط آن شکل گرفته و مستقر گردیده است. این در حالی است که این نسبت در ایران صورت عکس به خود گرفته و نوسازی فنی و تکنولوژیک مقصود و منظور طلایه­داران تجدد و تغییر در ایران و نیز سایر کشورهای اسلامی بوده است و این امر نه برای تغییر ساختاری جامعه که در جهت دفاع از صورتبندی مستقر، «دادن ابزارهای موثرتر و کاراتر به قدرتهای حاکم» برای حفظ ارزش­های مورد علاقه و در نهایت دفاع در مقابل تجاوز بیگانه پیگیری می­شده است. این سنخ از تجدد اصطلاحا «تجدد دفاعی» است که نه در جهت تغییر که در جهت حفظ وضعیت موجود عمل می­کند[13]. این نوع نگرش به تجدد قائل به این مطلب است که ما بدون اینکه لزوما به تغییر در افکار وروحیات خود بپردازیم می­توانیم به اخذ و یا «تسخیر» وجوه تکنولوژیک و فنی تمدن غرب پرداخته و از مواهب و توانایی­های مادی آن بهره­مند گردیم[14]. چنین موضعی در قبال تجدد با اینکه در دوره­های بعد در اثر تفوّق رویکردهای رادیکالتر- که خواهان اخذ تمامیت تمدن غرب می­باشند- به یک جریان حاشیه­ای تبدیل می­شود، در کل این دو سده همواره طرفداران زیادی داشته است. این نوع نگاه به تجدد و پیشرفت در فضایی که عریان­ترین گفتمان نوسازی غربگرایانه در کشور حاکم بوده است به یکباره در گفتمان «بازگشت به خویشتن» دهه­های 40 و 50 شمسی نمود عینی به خود می­گیرد و در جریان انقلاب اسلامی به جریان غالب تبدیل می­شود. چنین خویشتنی علاوه بر وجوه معرفتی و فرهنگی واجد دلالتهای تمدنی و تکنولوژیک می­باشد و در اثر یک بازخوانی ابداعی از تاریخ اسلام بوجود آمده است. کانون ارجاعات­های تاریخی این گفتمان «عصر طلایی» تمدن اسلام می­باشد. در بازخوانی ایدئولوژیک از تاریخ باشکوه این دوره پیشرفت­ها و امکانات تمدنی این دورۀ به خصوص به صورت مطلق در سایۀ وجوه دینی و اسلامی آن نگریسته می­شود و از جنبه­های عرفی و معارف غیر دینی آن غفلت می­شود.

از آخرین تلاش­های دیوانیان و صاحبان قدرت و دولت برای تغییر در وضعیت «اسفناک» «ممالک محروسه­ی ایران»، اقدامات و فعالیت­های میرزا حسین­خان سپهسالار در دوره­ی صدراعظمی­اش قابل اعتنا می­باشد. او در دوره­ا­ی دست به اقدامات اصلاحی خود می­زند که ایرانیان  آشنایی اولیه­ای با غرب بدست آورده­اند. او همچون امیرکبیر مدت زیادی به عنوان سفیر ایران در استانبول حضور داشته و از نزدیک با برنامه­ی اصلاحی عثمانی، «تنظیمات»، آشنا گردیده بود در گزارشات خود از تحولات عثمانی، ناصرالدین شاه و درباریان را جهت اخذ تمدن و فرهنگ غرب ترغیب می­نمود. سپهسالار بعد از اینکه از طرف ناصرالدین شاه به صدارت منصوب می­گردد دست به برخی تغییرات می­زند که در اثر این اقدامات دوره صدارت سپهسالار به اصلاحات معروف می­گردد. سپهسالار در دوره صدارت خود برای تسریع در تغییرات مدنظر خود، ناصرالدین شاه را ترغیب می­کند که به اروپا برود و او را از عقب­ماندگی ایران و ایرانیان آگاه نماید[15]. با اینحال با مرور مکرّر سفرنامۀ فرنگ ناصرالدین شاه[16] نه تنها نمی­توان کمترین شاهدی برای این آگاهی در شاه پرشوکت ایرانی یافت بلکه از لابلای حدیثِ نفس انحطاط عقلی و سیاسی «شاهِ شهید» می­توان صدای تفنگ مجاهدان تبریز و فتاوی علمای نجف را شنید.

 تجدد دفاعی که از ابتدای جنگ­های ایران و روس و با اصلاحات عباس میرزا آغاز می­گردد در نهایت با عزل سپهسالار (1878م) پایان می­یابد و با کنار رفتن دیوانیان و صاحبات قدرت از عرصۀ تغییرات و اصلاحات، جامعه ایران را در انتظار اعمال و اقدامات گروه­های جدیدی می­گذارد که خود مولود اقدامات این صورتبندی از تجدد می­باشند.



[1] طباطبایی، سید جواد(1384)، دیباچه­ای بر نظریه انحطاط ایران: مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی، تبریز: ستوده، ص 131.

[2] ژوبر، آمده، مسافرت به ایران و ارمنستان، ص 128 منقول در نصری، عبدا...(1386)، رویارویی با تجدد، جلد 1 ، تهران: نشر علم، صص 20-19.

[3] کچویان، حسین(1387)، تطورات گفتمان­های هویتی ایران، ایرانی در کشاکش با تجدد و ما بعد تجدد، تهران: نشر نی، ص 72.

[4] ر.ک.

 رجبی، محمد حسن(1378)، گرد آورنده، رسایل‌ و فتاوای‌ جهادی‌: شامل رساله­ها و فتواهای علمای اسلامی در جهاد با قدرتهای استعمار، تدوین‌، تحقیق‌، تحشیه‌ از محمدحسن‌ رجبی‌، تهران‌: وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌، معاونت‌ پژوهشی‌ و آموزشی‌.

 عیسی‌بن‌ حسن‌ میرزابزرگ‌ قائم‌مقام‌، جهادیه‌،[با مقدمه ابوالقاسم، قائم مقام فراهانی] [تهران]، انتشارات ایران زمین؛ افست از روی چاپ سال 1334 هجری.

قائم مقام، ابوالقاسم بن عیسی(1380)، اح‍ک‍ام‌ ال‍ج‍ه‍اد و اس‍ب‍اب‌ ال‍رش‍اد، ت‍ال‍ی‍ف‌ م‍ی‍رزا ع‍ی‍س‍ی‌ ق‍ائ‍م‌م‍ق‍ام‌ ف‍راه‍ان‍ی‌؛ ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ و م‍ق‍دم‍ه‌ ت‍اری‍خ‍ی‌ غ‍لام‍ح‍س‍ی‍ن‌ زرگ‍ری‌ن‍ژاد، تهران: بقعه.

[5] (طباطبایی، 1384: 133)

[6] (همان: 135).

[7] ناطق، هما، فرنگ و فرنگی­مآب، زمان نو، شماره 12، شهریور 1365 منقول در (بهنام، جمشید(1375)، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران: نشر و پژوهش روز فرزان، ص 23).

[8] از ترجمه­هایی که به دستور عباس میرزا در این دوره انجام شده است می­توان به ترجمه تاریخ پطرکبیر تالیف ولتر و نیز ترجمه کتاب عظمت و انحطاط امپراتوری روم، نوشته ادوارد گیبون اشاره کرد (بهنام، 1375: 21).

[9] (بهنام، 1375: 25-21).

[10] (نصری، 1386: 45-35).

[11] (بهنام، 1375: 128)

[12] آبراهامیان، یرواند(1383)، ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعه­شناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گل­محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران: نشر نی، صص 68-67.

[13]جلیلی، محمدرضا(1372)، «تجدد سیاسی در ایران» ایراننامه، شماره 2، سال یازدهم، 218-209، ص 210.

[14]  به عنوان مثال بنگرید به

آل احمد، جلال(1340)، غربزدگی، بی­جا.

شادمان، سیدفخرالدین(1326)، تسخیر تمدن فرنگى، تهران: چاپخانه مجلس.

زرین کوب، عبدالحسین(1388)، کارنامه اسلام، تهران: امیرکبیر.

[15] (بهنام، 1375:  34-35).

[16] ناصرالدین شاه قاجار(1362)، سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ، تهران: انتشارات مشعل.