مجسمۀ آزادی

غولی خشن- به صورت بانویی معصوم-

بر تلّی از دلار ستاده­‌ست

... 

در دست مشعلی­ش فروزان

غولی خشن- به چهره­‌ی قدیسی-

با مشعلی عظیم که با آن، اعماق بیشه‌­ی «بلیوی» را روشن

کند، و آنگاه

با دست دیگرش «چه‌­گوارا» را، خنجر به قلب فرود آورد

وندر نهان جنگل «کنگو» آتش دمد به جان «لومومبا»

بر تلّی از دلار ستاده ست،‌ با مشعلی عظیم که با آن آتش پراکند به ویتنام...

ای غول! ای مزوّر قدّیسی، ای مشعل! ای چراغ شب رهزنان دریایی!

با باد شرق بر تو سرانجام می­وزم.

م. آزرم

میرزازاده، نعمت(1349) سحوری، رز، ص 94.